شروع جدید من

ساخت وبلاگ
یک دنیا'>دنیا حرف دارم با تو اما میترسم باقی کلامم را در گره های کور لکنت گم کنمپس در آغاز کلامم ساده به تو می‌گویم که منِ ساده، ساده تو را دوست دارم آنقدر ساده که پیچیده در گوش تک تک کولی های عاشق که کسی در این شهر آمده که از آنها ساده تر و عاشق تر است.شاید فردایم را ندانم چه می‌شود اما می‌دانم هر لحظه امروزم که با تو طی می شود حد خوشبختی ام به بینهایت میل میکند.دلم نازک تر از پوست پیاز شده آنقدر نازک که تا به لبخند زیبا و گرم تو می اندیشم اشکهایم جاری می‌شود. دخترک زیبای خندان آرزوهای من، ما باز هم به کافه ها خواهیم رفت قول بده باز هم دستانم را در کنج کافه های خلوت محکم در دستانت نگه داری تا باز هم با اشک و ذوق در چشمانم به تو بگویم چقدر دوستت دارم. شاید واژه دوستت دارم دم دست ترین واژه باشد برای زبان اما سنگین ترین و عمیق ترین حس است که میتوانی در چشمانم بیابی. نشانی اش را که بلدی درست وقتی پدید می آید پلکهایم را می‌بندد و خیس می‌کند.تو زلزله ای در قاب چشمانم نمی‌دانم چند ریشتری اما هر بار که به مرزهای دوست داشتن تو فکر میکنم بغضم می‌گیرد و دنیا را در چشمانم میلرزد.دلم می‌خواهد با تو و دستانت که زیر سر خوابهای آشفته ام میگذاری آرام بگیرم. تو فقط قول بده تا صبحدم این شب سرد در کنارم بمانی فردا که خدا هست انصاف نیست من و تو نباشیم. شروع جدید من...ادامه مطلب
ما را در سایت شروع جدید من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : loverman-lyrics بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 14:21

 لحظه ای چشمانت را ببند آغازمان را خوب ببین ​من دانه در دست داشتمتو قطره های آب را یک چند وجب خاک خشکدر کنج این گلدان ماسبز شد خاطرهبا پیچ و تاب و سادگیپر کرد آخر سایه ایسر به سر ایوان ماگاه آمد بهار گاه پاییزی شدیمفرقی نداشت فصلمانفرقی نداشت نقشمانبارها باختیم و اما میبریموقتی همدست و هم بازی شدیم شروع جدید من...ادامه مطلب
ما را در سایت شروع جدید من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : loverman-lyrics بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 14:21

وقتی هستی شبها قبل از خوابیدن دردها و اضطرابم را از سر بیرون می آورم، درون کیف دستی ام پشت در می‌گذارم و سعی میکنم ساعت‌های کوتاه باقیمانده شب را در ساحل آغوشت زیر مهتاب نگاهت با صدای موجهای نفسهایت بگذرانماما امان از روز و لحظه هایی که نیستی حتی نوشتن وصف حالم پریشان و پشیمانم میکند.قبل از تو من هیچ وقت از تنهایی خانه و بیخوابی شبها نمیترسیدماما امشب و هر شب که نیستی از نبودنت میترسمفراتر از آن که، میترسم از این ترس به تو بگویم و خیال تو خراش بردارد از لطافت احوال منحاصل تنهایی و ترس امشبم این شد که خلوت کنم با خودم با خدایمانامشبم دقیقا ۳۴ سال شد که من روی این زمین نفس کشیده امبهتر‌میدانی فردا با طلوع خورشید من یک سال دیگر به پایانم نزدیک تر شده امنمیدانم چرا هیچوقت نتوانسته ام با خودم کنار بیایم که خوشحال باشم از این روزدر بهترین حالت تنها میتوانم غمگین نباشم نه بخاطر کوتاهی راه پیش رویم که برای فهم ناقصم از تمام این راه.من هر سال در این روز آرزویی میکنم امسال هم آرزو کردمشاید گفتنش درست نباشد اما تو همیشه آرزوهای من را کنار سفره عید و شب یلدا هنگام باز کردن فال حافظ پرسیده ایاین بار هم به تو می‌گویم آرزویم راببخش اگر آرزویم چیزی نبود جز اینکه عاقبت روز جدایی ما که آمد من تو را تنها بزارم نه تو من را شروع جدید من...ادامه مطلب
ما را در سایت شروع جدید من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : loverman-lyrics بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 14:21